
در مراسم شب فردوسی مجتمع تجاری میکامال جزیره کیش چه گذشت؟
در رویدادی که پای بزرگان علم و ادب و فرهنگ را به جزیره کیش باز کرد،از ایران و تجربه و تاریخی،ایران فرهنگی و جغرافیایی و ادبی سخن به میان آمد و از خرد و خردمندی و فردوسی و مولانا و خیام و سعدی قند به کام کیشوندان رفت و کامشان شیرین شد.
به گزارش بازتاب کیش،مراسم «شب فردوسی» به همت مجتمع تجاری میکامال در سالن سینمای این مجموعه تجاری فرهنگی برگزار شد که هم حاشیه داشت و هم متن.برنامه راس ساعت مقرر و روی نظم و انضباطی مشهود با اجرای رضا رشید پور آغاز شد و میهمانان تک به تک معرفی شدند.از انصاری لاری،چهره فرهنگی و از مدیران شاخص سابق سازمان منطقه آزاد کیش بودند تا شاهنامه پژوه و فردوسی شناس معاصر استاد میر جلال الدین کزاری.کوروش کمالی،پژوهشگر و استاد دانشگاه،مصطفی سلطانی نژاد،ادیب و شاهنامه پژوه، محسن قریب،رئیس انجمن سرمایه گذاران و کار آفرینان کیش، سادات نجفی،رئیس جامعه بازاریان کیش و استاد کاظم بایرام بخش،بیولوژیست و مستند ساز بین المللی نیز از دیگر چهره های این مراسم فرهنگی بودند.
اما در ابتدای این مراسم پس از معرفی پر طمطراق رضا رشید پور و تعاریف مکرر از نادر کشتکار،مدیر میکامال،وی برای سخنرانی روی استیج رفت.کشتکار با خواندن شعری گفت:همواره پیش از ساختِ میکامال با دوستان فرهنگدوست و ادیبم در اندیشه فراهمآوردنِ مکانی درخور برای برگزاری مراسم و یادبودهایی شایسته مردم نجیب و شریف و فرهنگدوست و هنرپرور کشورمان بودیم. امشب در حضور شما بزرگان سپاسگزارِ خدای مهربانم و سپس ممنونِ همت و تلاشِ همکارانم که در حد توان از پسِ آنچه میخواستیم برآمدیم.
کشتکار در ادامه گفت: نکتهای که شاید یادآوریاش برای این روزهای ایران مفید باشد بسنده میکنم. آن مطلبی را که از نگاهِ اساتیدی چون شاهرخ مسکوب در ذهنم مانده روایت میکنم. آنچه از رستم و سهراب یا رستم و اسفندیارِ حکیمِ توس برایمان مایهی عبرت و پند است اینکه کشمکشهای بیفرجام، تباهکنندهی جانِ آدمیان است و هیچ یک از رزمآوران پیروز نیستند، همه با هدفی یگانه به راهی دوگانه میروند و ناچار به جانِ هم میزنند. پیروزمندانی نامُراد که در جدلی بدفرجام تباه میشوند.
نادر کشتکار افزود: آنچه امروز گرفتارمان کرده را فردوسی بزرگ هزار سال پیش گفته، کار نسلهای گوناگون، پدران و فرزندان، که گذشتِ ایام از هم جدایشان کرده است. هریک در مسیری خلافِ دیگری راه خود میرود و درست، حرفِ خود میگوید و درست، اما راه و سخنِ یکدیگر را در نمییابند. اندیشه هریک برای آن دیگری بیگانه است و هرچه به اندیشه و راه و کردارِ خود پیگیرتر و استوارتر، برخورد و جدایی شدیدتر.
استاد میر جلال الدین کزاری دومین و سخنران اصلی این شب بود که به بهانه اصلی این شب یعنی فردوسی بزرگ پرداخت.او با زبانی شیوا و کلامی آرام و البته سخت به خدمات فردوسی به ایران پرداخت وگفت:هیچ سخنوری را در پهنه گیتی نمی شناسم که کاری چنین سترگ و سهمگین انجام داد باشد.
میر جلال الدین کزازی در ادامه گفت:به پاس بزرگداشت فرزند برومند ایران،اوستادان اوستاد سخن پارسی که روانش در مینوی برین شاد باد،هم ساز و دم ساز بشوید.سخته ترین و ستوار ترین سنجه در شناخت ایرانی خویشتن شناس،دوستداری فردوسی و شاهنامه است.اینکه شما در این بزم همباز شده اید گواه گرامی و گران سنگ آن است که از ایرانیان راستین و سرشتینید.شاهنامه تنها یکی از دیوان ها در کنار دیگر دیوان های سخن پارسی نیست.شاهنامه ،نامه فرهنگ و منش و اندیشه ایرانی است.بسیار فزون تر از آن است که آن را تنها آفریده ای ادبی بنامیم.از این دید هم شاهکاری است شگرف و شگفتی انگیز و بی مانند در پهنه گیتی.بسنده است که شما شاهنامه را با دیگر رزم نامه ها بسنجید و آشکارا خواهید دید که نه در چندی و چونی همسان نیست.با ایلیاد و اودیسه،رامایانا مهابهاراتا و هر رزم نامه ای دیگر.اگر شاهنامه نبود ما اکنون خود را ایرانی نمی دانستیم و با زبان شیرین و شکرین پارسی سخن نمی گفتیموهر ایرانی وامدار فردوسی است به پاس ایرانی بودنش.بختی است بلند و بی مانند ایرانی بودن که بهره ما افتاده است.آنچه من می گویم از سر شیفتگی به ایران نیست.من اگر شیفته ایرانم از آنجاست که توانسته ام در مرز توشه و دانایی خویش این سرزمین مینوی را بشناسم.هر کسی ایران را بشناسد به ناچار دل به آن خواهد باخت.
میر جلال الدین کزازی در فرازی دیگر از سخنانش که هوش از سر مخاطبان ربوده بود و تمام سالن آرام و یکپارچه مفتون سخنان او بودند:«فردوسی ایران پریشان بی سامان و پاره پاره شده را یگپارچگی بخشید.نه با سپاه و نه با جنگ افزار بلکه با هنر.او سپاهی آراست با هزاران هزار جنگ آور که از آن پس همواره از مرزهای ایران مرزبانی کردند.سپاهی از واژه ها.این کار بزرگ فردوسی است.سپاهی درونی.سپاهی نهادین.
وی درباره جزیره کیش گفت:چند سالی بود من به کیش نیامده بودم و نخستین بار که آمدم کیش را نژد و نزار و پژمرده و فرو مرده در خویش یافتم،این بار که آمدم دیدم نه این شهر دیگر بار شکوفان شده است از زندگانی می درخشد،خیابان ها پر از کیشوندان و میهمانان کیش اند و روشنایی اند.پرسیدم داستان چیست و این رستاخیز چگونه رخ داده است به من گفتند که یکی از آن ایرانیان راستین سرشتین این رستاخیز را پدید آورده است درکیش.مردان کشتکار.دانه هایی کشته است که به بار نشسته اند و از این پس می نشیند.هر کس مرا می نشاسد می داند که من هرکز مرد سخن بیهوده،چاپلوسی و گفته های بر گزاف نیستم،نخست بار هم هست این مرد بزرگ را می بینم.به گفته پیشینیان هیچ دبه و زنبیل و هیچ ناقه و جملی هم با ایشان ندارم.اما هر کس برای ایران،این سرزمین سپند اهورایی،سرزمینی که هر کسی آن را بشناسد،به ناچار به آن دل می بندند به هر شیوه ای در چشم من گرامی است.این ستایش از آنجاست.
پس از ادای این کلمات استاد میر جلال الدین کزاری دستان خود با بالا گرفت و با نشانه تشکر لبخندی بر لبان خود آورد و در حالی که سالن همایش میکامال غرق در تشویق شده بود و همه ایستاده و پر شور ایشان را تشویق می کردند به ردیف اول رفت و نشست.پس از این سخنرانی نوبت به اجرای گروه موسیقی عطانین رسید و این گروه با اجرای یک قطعه رزمی با موضوع شاهنامه سبب وجد حضار شدند و مورد تشویق طولانی قرار گرفتند.
مزیت یا فضیلت؟
محمدابراهیم انصاری دیگر سخنران مهم این مراسم بود.وی که از مدیران پیشین سازمان منطقه آزاد کیش است از تعریف و تمجید از مدیر میکامال آغاز کرد و با ادبیات سخنان خود را ادامه داد.لاری در آغاز سخنانش ضمن قدردانی از نادر کشتکار برای برگزاری رویدادهایی که در یک سال گذشته در حوزه فرهنگ و هنر و ادب کیش رقم زده است، خاطرنشان ساخت: این کارها برآمده از سرشتِ پاک فرهنگی و خویِ مردمی ایشان است. وی افزود: همچنین از همه دیگر دستاندرکاران برگزاری شایسته این رخداد بهویژه چهرهی روشن و شناختشده حوزه فرهنگ و رسانه، دوست عزیز و دوستداشتنی و خوشفکرم جناب رشیدپور هم صمیمانه تشکر میکنم.
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: درباره فردوسی و شاهکار جاودانه او و باریکبینی انسانی و نکتهپردازیهای اخلاقی و حکمتهای ژرف سیاستورزی و آموزههای بلند فرمانروایی که در لابلای داستانهای گیرا و پُرکِشش شاهنامه آمده است، و بهویژه درباره کارکرد بیهمتا و کارآمد شاهنامه در زندهکردن ملیت ایرانی و کیستیبخشی به آن و چیستیبخشی به زبان فارسی، فراوان گفته و نوشته شده، اما پندارهی خِرَد در میان همهی پندارهها و انگارهها و گزارههای شاهنامه، پربسامدترین و کلیدیترین واژهی شاهنامه است که از دیرباز تا کنون بیشترین رویکرد سخنسنجان و شاهنامهپژوهان را به خودش مایل کرده و برای نمونه سخنسنجِ نامدار، شاهنامهپژوه گرانمایه استاد ارجمند کزازی که با بودن پُر ارجشان و سخنان شیوا و پرشورشان بر رونق و طراوت این نشست افزودهاند.
انصاری لاری خاطرنشان ساخت: در پژوهشهای پربارشان بیشترین پروایِ واکاوی را به پنداره خرد داشتند که به زیبایی و استواری شاهنامه را خردنامه میدانند. زبان شعری فردوسی یک زبان ساده، صریح، روشن و زودفهم هست. به تعبیر یکی از اساتید زبان ادبیات فارسی جناب دکتر دادبه، چنین زبانی را زبان پیراسته میخواند؛ زبان پیراسته یعنی زبانی که از آرایهها و صنایع ادبی پیچیده دیرفهم خالی و پیراسته باشد، برخلاف زبان حافظ که آکنده از صنایع ادبی پیچیده و دیرفهم است که خواننده مدتی را باید درگیر این صنایع ادبی باشد تا راهی به معنای شعر پیدا کند. شاهنامه اما بر سیاق ساده و روان و زودفهم و پرتاثیر است، اما در کنار این ویژگیها در جای جای شاهنامه کم و یا بیش یک نگاه حکیمانه و ژرف فیلسوفانه احساس میشود، به خصوص وقتی که فردوسی از خرد سخن میگوید، این نگاه آشکارتر و پیداتر خواهد بود.
وی افزود: فردوسی خرد را کلیدیترین پندارهی شاهنامه شمرده است، و خرد را کانون همه رخدادها و اتفاقات شاهنامه قرار داده، و در این صورت نگاه حکیمانه و خردمندانه او به مقوله خرد بیشتر دریافت میشود. وقتی اهمیت این نگاه را بیشتر و بهتر میشود فهمید که به خاطر بیاوریم فردوسی در زمانهای شاهنامه را پدید آورد که مکتب فکری معتزله که قائل به عقلگرایی بود و برای ارادهی آزاد انسان ارزش و احترام قائل بود، نفسهای آخرش را میکشید و آنسوتر، مکتب فکری اشاعره که بیاعتنایی به عقل و اراده انسان از ویژگیهای پایهای او محسوب میشود، در حال ریشهدواندن بود. تا جایی که به نظر یکی از پژوهشگران معاصر، از آن تاریخ به بعد تا قرنها در ایران خبری از پنداره خِرَد و خردورزی نبود. انصاری لاری ادامه داد: تا جنبش مشروطیت که یک تلاشی برای زندهکردن عقلانیت و احترام به اراده انسان و حقوق و آزادیهای اساسی او بود، اما چنان که میدانید آن هم ناکام ماند، و چه بگوییم بعد از مشروطیت که بهخصوص در نیم سده اخیر برخلاف انتظار نهتنها از مدار خرد و خردورزی دور و دورتر شدیم، که هزاران خروار خرافات و اوهام هم بر آن افزودیم که گفت «شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار تا وقت دگر».
وی این نگاه حکیمانه و فیلسوفانه فردوسی به خِرَد را در نگاشتن دیباچه و آغاز کتاب شاهنامه مورد توجه دانست و گفت: هم میتوان به خوبی دید فردوسی که یک مسلمان معتقد است برخلاف سنت رایج آن روزگار که کاتبان، نویسندگان و شعرای عرب و فارس دیباچه را با ستایش خدا و ثنای پیامبر با القاب و عناوین مذهبی و رنگ و بوی سنتی مینگاشتند، دیباچه را بهگونهای مینگارد که کمتر اثری از این نام و القاب مذهبی و رنگ و بوی سنتی در آن است و او در یک روش نوگرایانه و البته با اهتمامی که به زندهکردن زبان فارسی داشت، دیباچه را با نام خدای شروع میکند و دو صفت خداوند را در میان همه صفات او برجسته میسازد، خدایی که آفریننده خِرَد است و آفریننده جان. این عبارت هرچند که ترجمه بیکموکاست این حدیث شریف است که «اول ما خلق الله العقل»، اما فردوسی با چنان شیوائی و شیرینی این مفهوم ژرف فلسفی و دینی را به نظم فارسی میکشاند که هیچ اثری از زبان عربی نیست و هیچ ردّ پایی از صاحب این حدیث شریف هم نیست و این توجه به مفهوم و گذر کردن از گوینده مفهوم هم خود یک روش خردمندانه و مشرب فیلسوفانه در متن شاهنامه است، هم وقتی دقت میکنیم هر جا از دین نامی به میان میآید که آن دین علیالقاعده دین زرتشت هست که آئین ایرانیان پیش از اسلام است؛ اما فردوسی هیچ تشخص و تعیینی به دین نمیدهد و نمیتوان دریافت که مراد او از دین، کدام دین و آئین است.
انصاری لاری تاکید کرد: در عوض همه جا به ارزشهای سرشتی فطری و مشترک که بین همه انسانها مثل خردمندی، دادگری، راستی و راستینگی، پاکی و پاکدستی و پاکدامنی زبان تاکید و انگشت تایید میگذارد. این گذر کردن از لایه و پوستهی دین و توجه کردن به مغز و جان و جوهرهی دین، باز نشاندهندهی حکمت ژرف و نگاه فلسفی فردوسی به مقولههایی مثل خِرَد است.
مدیرعامل اسبق سازمان منطقه آزاد کیش با بیان اینکه وقتی خرد تیره شد، وقتی بیخردی چیره شد، همه چیز از انگاره راستین خود و از گوهر خود به در میشوند، افزود: در چنین شرایطی، شادیها، غمها، دوستیها، دشمنیها، پیروزیها، شکستها، فخرها، ننگها همه در چمبرهی بیخردی اسیر میشوند و در اوهام و خیالات نمایه ناراست و دروغین خود را هویدا میکنند. ای بسا در چنین شرایطی، کسانی چیزی را مایه مباهات و فخر بدانند که ننگی بیش نیست، و چیزی را حماسهی شیرین تلقی کنند که فاجعهی تلخ بیش نیست. به هر تقدیر خرد فردوسی را شاید بشود نوعی روشنبینی، نوعی فراست و شعور که خداوند در نهاد همه انسانها گذاشته و ممکن است یک بیابانگرد و کوهنشین آموزشندیده از آن مراقبت کرده و آن را به نسبت خودش به کمال رسانده باشد و از آن برخوردار و یک تحصیلکرده دانشگاهدیده یا حوزهرفته این گوهر خداداد را یاوه و رها گذاشته باشد و از آن بیبهره باشد.
وی با اشاره به این موضوع که فضیلتها در درون انسان شکوفا میشوند، ریشه فضیلتها را گوهرِ خِرَد دانست و گفت: همان گوهری که در نهاد همه انسانها است، اگر مراقبت بشود، پخته بشود، سخته بشود، بهرهاش فضیلتهاست. اگر انسانهایی که صاحب مزیت هستند به فضیلت هم آراسته شدند، هرچه زیبایی، هرچه نیکویی، هرچه هستی، هرچه راستی از اینها بروز و ظهور پیدا میکند، و اگر صاحب این مزیتها، صاحب علم و دانش، صاحب قدرت و اقتدار، صاحب ثروت و دارائی، از چشمه خرد ننوشیده باشد و فضیلتها را در نیافته باشد، هرچه بیشتر از دایره فضیلت دور و دورتر میشود و اگر به بیخردیِ مطلق گرفتار بشود، این رذیلت خواهد شد. و ناگفته پیداست که یک عالم و دانشمند بیفضیلت از او چه انتظاری میتوان داشت جز جعلپراکنی، دروغپردازی و ترویج خرافات و اوهام و استفاده گزینشی از دانستهها و معلومات، پنهانکردن بعضی از دانشها، بزرگتر کردن بعضی از دانستهها، و میبینیم که چگونه بعضی از این عالمانِ بیفضیلت در جبران حقارت و کوچکی خودشان و دورماندن مزمن از والاییها و بزرگیها چگونه بر چشمان فضیلت خاک میپاشند، بر دهان شرافت سنگ میزنند و ثروتمندان و دارایان بیفضیلت جز خساست و تنگچشمی، جز حرص و آزِ سیریناپذیر برای بیشتر داشتن، بیشتر خوردن و پوشیدن و لذت بردن و درنهایت ثروت انباشتن بر ثروت و تبدیل این ثروت به گنج زر و زیور چه انتظار میتوان داشت، و امان از قدرت و اقتدار بیفضیلت که مانده در خودشیفتگی و دعوی اناالحق به ناحق و بیدرد و بیدرک از رنج و مشقت ملت، خشونت و سرکوب ملت، تباهی ملک و خرابی ملت هیچ انتظار دیگری نباید داشت و تبدیل این قدرت به زور بیقبول و بیحجت.
انصاری لاری تصریح کرد: وقتی علم و دانش به تزویر تبدیل شد، وقتی قدرت و اقتدار به زور تبدیل شد، وقتی توانایی و ثروت به زر تبدیل شد، شما میدانید از پیوند نامیمون و بدشگون زر و زور و تزویر چه بلاها که بر سر بشریت نازل نشده است و اجازه بدهید در فراز آخر برگردم به حکیم توس او که در همه جای شاهنامه هرگز از واقعیتهای انسانی و از طبیعت انسانی فاصله نمیگیرد. هیچ کس را مطلق مصون از خطا عاری از اشتباه و بیخردی و لغزش نمیداند و بهخصوص درباره فرمانروایان و پهلوانان حساسیت بیشتر به خرج میدهد؛ هر جا آنها را از جاده خرد دور میبیند در ماجرای بیرحمانه بر آنها میتازد و آنها را رسوا میکند. وی با تمثیلی ادامه داد: جمشید که یکی از شاهان محبوب و ستوده فردوسی است وقتی که خودشیفته میشود و خودبزرگبینی باعث میشود که به پادشاهی تنها قناعت نکند و دعوی معبدی هم میکند، یعنی دین و سیاست را با هم هر دو میخواهد، و پس از این آمیختگی نادرستِ دین و سیاست حتی دعوی خدایی هم میکند، فردوسی فرّه ایزدی را از او باز میستاند، «بر او تیره شد فرّه ایزدی، به کژی گرایید و نابخردی»؛ و نتیجه اش هم ناخشنودی مردم ایران و گسستن مردم از جمشید، که «سیه گشت رخشنده روز سپید، گسستن مردم از جمشید.
وی در دنباله این بخش از سخنانش ادامه داد: یا در غمبارترین رخداد شاهنامه یعنی کشته شدن پسر به دست پدر، در ماجرای تلخ رستم و سهراب، علت این فاجعه تلخ و پراندوه را، فردوسی دور بودن از خرد میداند و بزرگترین پهلوان خود را، محبوبترین شخصیت خود را در شاهنامه به حرص و آز متهم میکند و او را در حد چارپایان تنزل میدهد، «جهانا شگفتی ز کردار تست هم از تو شکسته هم از تو درست.
این پژوهشگر و استاده برجسته در ادامه سخنرانی خود گفت: فردوسی با این نمایشهای بسیار زیبا با ظرافت به ما آموزش میدهد که وقتی خردمندیها ضعیف، وقتی بینشها کمرنگ و وقتی حکمتها مهجور باشند، ثروت و دانایی، قدرت و اقتدار میتواند بسیار خطرناک باشد و امروز به نظرم همچون ویل دورانت که هنوز کلامش صادق و گیراست، دانشها بر بینشها چیره شدهاند، علم بر حکمت سایه انداخته است، و دانایی اسیر توانایی است. ما امروز در دنیا و به نظرم ما بیشتر از دنیا در یک مسابقهی بیسابقهی متوهمانهی خیالپردازانه در حال حرکت هستیم. هیچ کدام واقعا نمیدانیم مقصد کجاست؟ سرانجام کجاست؟ به کجا میخواهیم برویم؟ آرزوی ما چیست؟ در کدام سرزمین و در کدام جایگاه کدام قله را میخواهیم فتح کنیم؟ و آیا در این سیر بیحکمت و در این مسیر پشت به خِرَد برای نفوس ناآرام و بیقرارمان جایگاه و آرامشگاهی پیدا خواهیم کرد یا نه؟ در این مسابقه نفسگیر نیستوشِ خیالاندود نسلهای دیگری را هم قرار است تباه و نابود کنیم؟
انصاری لاری افزود: امروز ما بیش از آن که به علم برتر، به فناوری نوتر نیازمند باشیم به خرد برتر، به حکمت ژرفتر نیاز داریم تا بتوانیم دریافت بهتر و منطقیتر از جهان پیرامون، از خودمان، از تاریخمان، از فرهنگمان از آیندهمان، از مسائل راستین و گوهرین خودمان داشته باشیم. و کجاست؟ کجاست حکیمی از تبار فردوسی که قبل از اینکه ما را به علم برتر بخواند، ما را به فناوری نوتر ترغیب کند و همه چیز ما را دانشبنیان بخواهد، ما را به خِرَد برتر دعوت کند؟ و همه چیز ما را خِرَدبنیان بخواهد و با هنرمندی، دانش و بینش، توانایی و دانایی، علم و حکمت را چنان با هم درآمیزد که از آن یک وحدت شفابخش و یک امیدواری نصیب ملک و ملت بشود و ما را تا آزادی و عدالت، تا معرفت و حقیقت و تا امنیت و رفاه بالا ببرد.
سخنان انصاری لاری که به پایان رسید،سالن یک صدا او را تشویق کردند و به احترام او از صندلی بلند شدند.
سخنان انضاری لاری که به پایان رسید رشید پور پشت تریبون با انتقاد از عدم توجه به روز ملی خلیج فارس گفت:چه کار کردیم برای خلیج؟حداقل به پای چهارتا مرغابی می توانستیم پرچم ببندیم و بگوییم برای روز ملی خلیج فارس کاری کردیم.ما واقعا در روز ملی خلیج فارس برای خلیج فارس چه کردیم؟همینجوری ایستادیم و نگاه می کنیم و باورمان نمی شود که مردمان بزرگی هستیم.
مصطفی سلطانی نژاد،سخنرانی دیگر بود که سخنان خود را با نام ایران آغاز کرد.او گفت:شاید ایران مثل بسیاری از کشورها نتوانسته است به بسیاری از کرات سفینه بفرستد یا انسان پیاده کند اما نام یک نابغه پرسشگر ایرانی بر یکی از دهانه های ماه ثبت شده است و آن هم نابغه پرسشگر خیام نیشابوری است.فردا هم روز خیام است.وزن فرهنگی هر سرزمینی را با آن می سنجند که ببینند فرهیختگانش چگونه اند و چه کتاب های ارزنده ای د رآن سرزمین ترجمه شده است.کتاب های مهمی توسط استاد میرجلال الدین کزازی ترجمه شده است و ایشان بیت بیت شاهنامه را پژوهیده اند و کاویده اند.این رزمین سپند و اهورایی ایران است که هر کسی آن را یشناسد به ناچار شیفته آن می شود.به باب سلامی و درودی به پیشگاهتان آمد.سربلند و ستوار باشید.
اما پایان بخش این مراسم سخنان کوروش کمالی،استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبیات بود.وی با اشاره به فردوسی و خدماتش به ایران گفت:فردوسی زبان حماسی داشت و نداشتن این زبان برای ایرانیان کاستی بزرگی بود.هدیه بزرگ فردوسی به زبان و ادب فارسی،خلق و کشف این زبان بود.برای شاعر هر چیزی باید به رنگ زبان در بیاید.فردوسی با این زبان بود که روزگار کهن را نو کرد.کار فردوسی نو کردن زبان بود.وقتی شاهنامه به دست مردم رسید مردم دریافتند که زبان دوباره سحر خود را آشکار کرده و توانایی های تازه خود را به نمایش گذاشته است.
وی با اشاره به ظهور سعدی در زمانی دیگر و شرایطی دیگر گفت:در دوره سعدی زبان فارسی سخت می شود و نیازمند ساعری بود که گرد و غبار از چهره آن بزداید.سنتی نوینی بیافریند و زبان را دوباره به سحری تازه به سخن آورد.شاعران بزرگ سنت آفرین هستند و سعدی چنین شاعری بودند.دوباره زبان ساحر شد.فردوسی و سعدی دو معمار بزرگ زبان فارسی اند.سعدی در تمام آثار خویش فقط یک شاعر را ستایش می کند و آن شاعر فردوسی است.
سخنان شیرین و گیرا و حکیمانه و دقیق ادبی کوروش کمالی در حالی به پایان رسید که حضار وقت را از دست داده بودند و آنقدر اهل ادبیات و ادب در عمق محتوای برنامه غرق شده بودند که هوش از سر رفته بود.پایان بخش این برنامه آرزوی صحت و سلامت نیک سرانجامی برای همه مردمان ایران زمین و کیشوندان بود.حضار در گروه های چند نفری از سالن سینمای میکامال بیرون آمدند.شاید هر کدام در ذهن فکر می کردند که هیچ گاه فردوسی و سعدی و دقیقی این گونه با شکوه به کیش نیامده بودند.چنین شبی آنقدر خاطره انگیز بود که حتی سعدی در سفر خود به کیش در حجره بازرگان و آن شب که روایتش را در کلیات آورده است تجربه نکرده بوده است.